تولدم یه هفته دیگست و همیشه به بهانه های مختلف روز یا شب قبل تولدم با شوهرم دعوامون میشد یا یه داستانی پیش میومد ک هیچ جشن و کادوی در کار نبود.... منم همیشه دلم ازین کارش میگرفت... چون واقعا روز تولدم برام مهمه و همیشه باید چشمام گریان میبودن به خاطر بحثا مون.... امسال شوهرم تصمیم گرفته بوده ک برام تولد بگیره حیا هدیه هم گرفته و با 20 30 نفر هماهنگ کرده.... و میخواست سوپرایزت کنه... به یکی از دوستامم سپرده بوده ک بهم زنگ بزنه و بر ای اون شب دعوتم کنه خونشون که من بیخیال باشم و اونجا منو سوپرایز کنن....حالا امروز 1بح بهم زنگ زده و بعد کلی مقدمه چینی که آیا الان بریم خونه دوستمون با این وضعیت کرونا یا نریم.. چون بچه کوچیک داریم نگرانه. ... آخرش بهم گفت این جشن در واقع تولد تو بوده.... منم کلی دپ شدم چون ک واقعا دوست داشتم ک اینکارو برام بکنه....بعد از من نظر میخواست ک ب ات بگیرم تولدتون یا نه... و اینکه با 30 نفر تولدتو بگیرم یا با یه جمع کوچیک 4 5 نفره... منم ک دیدم خودش مخالف جمع هست بخاطر انتقال بیماری گفتم نه نمیخواد با تعداد بگیری.... بعد گفت پس با فلانی و فلانی بگیریم گفتم راستش من با تعداد کم هم مخالفم.... به او نگفتم چرا اما اگه تعداد کم باشه همه کارارو خودم باید بکنم پذیرایی و بیا و ببر.... اما با تعداد بالا حداقل چند تا کادو میگیرم انرژی میگیرم... بعد اون چند 4 نفره هم ک معرفی کرده بود همشون از زیر کادو در میرن و همیشه چیزای خیلی ضایع برام آوردن در حالیکه من همیشه بهترینا و براشون بردم.... این راستش یکم لجمو در میاره ک برای 4 نفر ک از زیر کادوت در میرن بری تهیه ببینی و کار کنی.... خلاصه من با نگرفتن این جشن شاید کمی ناراحت شدم اما بیشتر ازین ناراحت شدم ک قبل سوپرایز همه چیو بهم گفت و بهم گفت خودت بگو چیکار کنم.... الانم اسم روشه که او میخواسته برام تولد بگیره و من کنسل کردم. من میگم کاش حداقل از خودم نمیپرسید بگو چکار کنم خودش یه تصمیمی میگرفت... چون من حدودا از طریق خواهرم از سوپرایزش و هدیه اش و.... با خبر بودم و میدونستم بر نامش چیه
ترو خدا نیاید بگید چقد سطح پایینی ک کادو برات مهمه.... وقتی بدونه قراره اتفاقی بیفته و یهو همه چی رو بذارن به عهده خودت اونم واسه چیزی ک در واقع بقیه باید انجامش بدن آدم احساس بدی بهش دست میده اونم برای منی ک تولدم برام مهم بود