دوستم معرفی کرده بود شوهر دوست صمیمیم که شوهرش همکلاسی خودمم بود دوستش رو معرفی کرد بهم
فقط معرفی کردن دیگه هیچ دخالتی نداشتن
اولین بار که همسرم رو دیدم خیلی باهاش احساس راحتی کردم وقتی اومدم خونه پدرم پرسید نظرت چیه گفتم بایه جلسه نمیتونم نظر بدم
اول محرم بود پدرم گفت تا آخر صفر برید همو ببینید ببین چی میشه رفتیم خدا رو شکر اوکی بودیم
سوالات اول در مورد معرفی خانواده ها و نظرات کلی خودمون در مورد زندگی بود