بچه رو امشب زدم انقدر داغونم
واقعا دلم گرفته
نمیدونم چرا با شوهرم ازدواج کردم.
ی روده راست تو شکمش نیس اولین چیزی که از اطرافیان بپرسی راجبش میگن دروغگویی
این واقعا ازارم میده
صب ۳۵۰ تو حسابش بود الان اس ام اساشو نگاه کردم فقط موجودی اخر بود که ۱۰ تومن بود
پرسیدم ازش داد بیداد میکنه که باز یبار رفتی خونتون پرت کردن
خرج ماهانه که ندارم
۱۲ سال که ازم بزرگتره
اینم از خونوادش
هرکی ام میبینه میگه چقدر ازش سرم
یه شخصیت مستبد و غیر قابل اعتمادی داره که نپرسید
مدارکمو چند وقته گم کرده الکی ولی من میدونم دستشه
حتی عقدناممون نیس الکی میگه چرا تو خونس تو بگرد....
کلا هیچ جا ام که نمیرم نه دوستی نه چیزی
دلخوش ب گوشی و رفتن خونه مامانم بودم که جفتشو ازم گرفت
حالا چند شبه خر شده گوشیو میده یکم بچرخم
خیلی خار شدم.بعد از اینهنه اویزون بودنو هزار دفعه جلو راهمو گرفتن و اظهار عشق کردن
رسیدم به کجا
کاش بچه دار نمیشدم کاش نازا بودم اونوقت راحت میرفتم