من دیابت دارم...وقتی قندم میافته حالم خیلی بد میشه و اعصابم به شدت ضعیف میشه....دیروز سر دختر خواهرزادم که شیش سالشه و من عاشقشم داد زدم که الان وقت بازی هیجانی نیست و باید یکم آروم بگیره چون توقع داشت تو اون حالم تو خونه باهاش دنبال بازی کنم.... با خواهرم که اونم مثل من خاله‌ی خواهرزادم میشه هم بحثم شد و اونم قهر کرد رفت تو اتاقش و درو قفل کرد و دیگه بیرون نیومد و بعدم شام نخورده خوابید.....البته چندبار بهش اس ام اس دادم که از دلش دربیارم ولی بی فایده بود......سعی کردم از دل خواهر زادم هم دربیارم ولی از دیشب عذاب وجدان داره دیوونم میکنه....دیشب خواهرم شام نخورده خوابید من شام خوردم حس میکردم دارم زهرمار میخورم ولی اگه نمیخوردم باز تا صبح قندم می‌افتاد....
خسته شدم دیگه واقعا از این مریضی لعنتی.......دیشب موقع بحث با خواهرم انقدر قندم پایین بود دستام میلرزید و تمام تنم عرق سرد کرده بود...قبلا هم به همه ی خانوادم گفتم که من تو اینجور مواقع واقعا کنترل اعصابم دست خودم نیست و یکم درکم کنن ولی حس میکنم واقعا کسی حال اون لحظه ی منو نمیفهمه وگرنه اینطوری باهام بحث و قهر نمیکرد.....یه وقتایی واقعا دیگه خسته میشم از این دیابت لعنتی که رو همه جای زندگیم تاثیر گذاشته😢
