دقیقا یه بار اوایل ازدواجمون بود به ماشین 206 که 4 تا دختر از این خیلی قرتیها سوار بودن برا خودشون شاد بودن یهو کنار ما شین ما وایسادن پشت چراغ قرمز
شوهرم با یه دوقی گفت اوووف وبرگشت نگاهشون کرد منم انقدر بدم اومدم گفتم اووف گفت حالا من به جیزی گفتم بعنی خودشو جمع کرد به لحطه فکر کنم حواسش نبود من تو ماشینم یافکر میکرد با دوستاش تو ماشینه
من تا چراغ سبز شد حرکت کردیم یه ماشین چند تا پسر تو ش بودن حالا اونا اصلا ما رو نگاه نمیکردن ولی من گفتم اووف میخوای اینا با نیش باز به ماشبنشون نگاه کردم
شوهرم رسما دیوانه شد قاطی کرده بود زد کنار گفت این رفتارا چیه گفتم چطور مال تو عادیه مال من خیلی دردناکه
محکم زد رو فرمون گفت ویگه هیچ وقت این کار رو نکن
وبعدش راه افتاد ککل مسیرم حرف نزد
ولی دبگه هم نسبت به ماشین های اطرافمون واکنشی نشون نداد😏😁😂😂😂