3 تایی کنار هم خوابیده بودیم و پسرم وسط ما دراز کشیده بود و داشت با شیشه آب میخورد، خواست بچرخه که زانوش محکم خورد تو بینی من و از درد جیغ کشیدم، شوهرمم پشتش ب ما بود، فک کرد پسرم عمدی زده تو بینی من. یه کشیده محکم زد تو گوش پسرم. بیچاره پسرم شوکه شد و گریه میکرد. بمیرم براش. دلم کبابه براش.
ب شوهرمم گفتم تعادل روانی نداری، من صبح دست پسرمو میگیرم و میرم شهرستان خونه بابام و تو هروقت رفتی پیش روانشناس برمیگردم. حالم اصلا خوب نیس، بیچاره پسرم. کاش ب دنیا نمیاوردمش