سلام بچه ها ما فامیل دور هستیم و خانواده شوهرم خیلی منو دوست داشتن جاری وسطی هستم و چون یک مشکلاتی بین جاری اولم بود بینمون فرق میذاشتن من ناراحت بودم ولی دسته من که نبود خب
باهم خیلی خوب و صمیمی بودیم و اوناهم خصوصا مادرشوهرم فوق العاده منو دوست داشتن تا اینکه موقع خرید تیکه های داماد و خرید عروسی و عروسی شد
خب
خب
خب...
چرا همشو همون اول نمی نویسین ای بابا
اون موقع من یک خواسته هایی داشتم دلم میخواست وسیله هام باب میل خودم باشن مثلا یخچال فریز بالا پایین دوست نداشتن ولی مادرشوهرم گفت اول زندگیتون از اونا بخرین من دو قلو دوست داشتم
یا موقع خرید من اینه کنسول خواستم اونا میگفتن اینه و شمعدون ساده
و موقع عروسی توقع داشتن من به یک تالار سطح پایین و آرایشگاه و آتلیه سطح پایین اکتفا کنم ولی واقعا نمیتونستم
خبببب بقیش
خو؟
خو
خب🤔
منم بلایک باز بحث خرج شد مادر شوهرا وا دادن
خرجو کی داشت میداد؟
ارزوی هر دختریه خواسته های تو
خلاصه جاری بزرگم که از اول تفاوت هارو دید با من لج بود اینارو هم که دید بدتر شد هی زیر پا برادرشوهرم نشست که برای من این کارو نکردن ولی برای زنداداشت میکنن درصورتی که ماله 10 ساله پیش بود برادرشوهرمم با خانوادش بحث میکرد که حق ندارین خرج کنین
و همین یک بحث خیلی بزرگ شد بین ما دو خانواده
یخچال و داماد میده مگه؟ یا به جهاز تو کار داشتن
