2737
2734

بچه ها من دخترم كوچيكه و دارم همراه خواهرم برا كنكور ميخونم جون دخترم تو طول روز نميزاره بخونيم معمولا شب تا صبح ميخونيم امروز خيل يخابم ميومد غير قابل تحمل بود اومدم يه كدعين با نوشابه خوردم خاهرم يه لحظه سرگرم لب تابش شد منم كفتم تا كاراشو ميكنه يه چرتي بزنم همين كه جشامو بستم احساس كردم دارم سبك ميشم و ميرم بالا خيل يترسيدم سويع سعي كردم جشامو باز كنم ديدم نميتونم اصن حرف بزنم روحم از بدنم جدا شده بودم خواهرمو و اطرافمو ميديدم خيلي بد نفس ميكيشيدم انگار اخراي نفس كشيدنم بود حالتي كه از ته گلو نفسم ميومد و صدايي شبيه خرو پف ميداد خاهرم با صداي نفسم يه لحظه توجهش جلب شد ولي سريع رو برگردون (با جسمم نميديدم چشام كاملا بسته بود)ولي سريع به هووش اومدم و بلند شدم به خاهرم گفتم جيشد خاهرم برام تعريف ميكرد اون يه لحظه كه رومو برگردوندم فك كردم خرو پف ميكني و خابيدي 

خاهرم ميكه شايد بخاطر اينه كه كدعين رو با نوشابه خوردي اينجوري شدي 

وقتي كه بلند شدم انگار زير دلم خالي شده بود مث حالتي كه سوار تاب ميشيم و يه دفه از بالا با سرعت مياييم بايين يه حالتي ميشيم 


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728
2738
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز