منم بچم دم عید سقط شد مادرشوهرم شب امد پیشم ببینه بچه به چه علتی سقط شده و آیا باز بچه دار می شم!!
صبح زود بلند شد گفت ساعت ۱۰ سال تحویله باید برم خونم باشم تو هم زنگ بزن خانواده ات بیان پیشت!! حالا منم کلی درد و خونریزی داشتم!!! بعد که رفت به این فکر کردم که تموم این ۶ سالی که عروسشون بودم اونها رو خانواده خودم می دونستم و همه سال تحویل ها می رفتم تا پیششون باشم!! چقدر از این حرفش بدم امد!! انگار حس کردم تا وقتی باعث خوششیشون هستم باید اونجا باشم ولی وقتی مشکل دارم راحت از خانواده پرتم می کنند بیرون!!!
الان دیگه چند سالی هست سال تحویل نمی رم اونجا!!