من وسواس شدید دارم خیلی دکتر رفتم
روانپزشک و اعصاب و روان و روانشناس و مشاوره
اماتاثیر نداره
دیگه شدم یه موجود بی ارزش
که نه مادری میکنه و نه همسری
همسرمم خیلی تو این وسواسم مقصره با شرایط و اضاعی که واسم محیا کرد
چون من از اول اینطوری نبودم
۴ سال زندگی با مادرشوهری که ۳ تا ازدواج نا موفق داشته و پر از عقده بود و فحش و کتک میزد
بابام که جهاز نداد
شوهرم که پول نداشت عقد و عروسی و حتی جشن بگیره
بعد از ۴ سال که مستقل شدیم و خونه اجاره کردیم سر اعتماد بیجای هنسرم به دوستش همه چیو از دست دادیم و رفتیم زیر صفر و کلی بدهی
الان با زندگیمو کانل به هرکی میگم میگه همش از استرس و اعصاب خوردیه زیاده وسواست
وسواس خیلی شدید شده
همسرم بعضی وقتا قهر میکنه و میره تو ماشیم میخوابه
منم داغون میشم بدتر
اخه زندگی با اون منو به این روز انداخت
به سرم میزینه که بیخیال شم و برم از زندگیش
تا هم اون از دستم راحت بشه و منم قید این نمک نشانسو بزتم و برم
و بچه هامم مثل من وسواسی نشن
بعد میگم بچه هام گناه دارم
البته با من بودم خودم میدونم خیلی بدتره براشون
من با همه چیه همسرم کنار اومدم چون عاشقش بودم و دوست بودیم
با مادرش که بیماری اعصاب و روان داشت تو یه خونه ۴ سال با بدختی و فلاکت زندگی کردم و بی پولیاشو تحمل کردم
حتی تو خونه ترشی وسبزی درست کردم و فروختم موقعی که سرش کلاه گذاشتن
حالا از استرس و وسواس شدم یه روانی
دیگه دوست دا م ول کنم برم حتی بچه هامو
اما ته دلم یه جوری میشه