سوتی های دیگران

سلام به همه عزیزان...این سوتی من مال زمانیه که کوپن به خانواده ها میدادن یه سری همراه مامانمو عمه و دخترعمه هام واسه مراسم احیا رفتیم حسینه محلمون..دعاهارو خوندن موقع قرآن سر گرفتن شد برقا هم خاموش کرده بودن من به مامانم گفتم قرآن جیبی رو بده گفت پشت کیفمه منم تو تاریکی دستمو بردمو برداشتمو خییییییلیییی هم تحت تاثیر قرارگرفته بودم حسابی با قرآن رو سرم توبه میکردمو دعا...آقا برقارو روشن کردن دیدم اونیکه به سر گرفتم نیم ساعت دسته کوپن هستش🤣🤣🤣🤣🤣🤣چون کوچیک بود تاریک هم بود با قرآن جیبی اشتباه گرفته بودم خلاصه کل خانوما به من میخندیدن آخه باصدای بلند گریه میکردم😝😝🤣🤣🤣🤣

سلام خدمت خانوم های گل وادمین عزیز.چندروزپیش رفته بودم داروخانه تابرای خواهرم ک تازه زایمان کرده پودر( لیدی میل)بگیرم این پودرتقریباجای شیرخشک میده .باتمام اعتمادبه نفسی که داشتم وارد داروخانه شدم گفتم ببخشیداقا(مای لیدی)دارین ی نگاهی توقفسه هاانداخت گفت ک نه تموم کردیم گفتم چیزجای گزینی بجاش ندارین گفت ک پنبه ریزداریم بدم خدمتتون؟؟؟ازش پرسیدم ک اینم خاصیت همون داره یهودیدم اقاعه اینطوری 😳😳😳😳شدبعدشم اینجوری😂😂😂😂منم ک ازهمه جابی خبرداشتم نگاش میکردم گفت ک بروازخانوم دکتربپرس وقتی سوالموبه خانوم دکترگفته بعدازکلی خندیدن گفت ک فرقی نداره دوتاشونم نواربهداشتی واااای منومیگی تازه فهمیدم بجااینک بگم لیدی میل داشتم میگفتم مای لیدی دیگ نفهمیدم چطوری ازداروخانه فرارکردم🏃‍♀🏃‍♀🏃‍♀.😂😂😂

سلام🤚به ادمین👸 عزیز.من *** هستم از****

این سوتی که میخوام بگم مربوط به خواهرم👩‍🦰 هستش برمیگرده به ۱۲ سال پیش.خواهرم👧۱۲ سال پیش تازه نامزد کرده بود  شب رفته بود🌃 خونه🏠 مادرشوهرش👵 آخرشب 🌃رفته بوداطاق خواب خیلی تیپ خفنی زده. لباس 👗خواب پوشیده وآرایش کرده که آقاشون رو 👨سورپریز کنه اینم بگم که شوهرش یک برادر دوقلوی همسان(شبیه)به خودش داره که مونمیزنه از صدا قیافه هیچ فرقی باهم ندارن خواهر منم تا صدای این وشنیده فکر کرده آقاشونه👨باهمون وضع👗 از اطاق🏡 پریده بیرون💃 نگو که برادر شوهرش🙋‍♂️ بوده قراربود اون شب خونه نیاد که کارپیش اومده و برگشته  خواهرمم از همه جا بی خبر این سوتی رو داده بود .شوهرش👨 وقتی فهمیده اینقدرخندیده که ازچشاش اشک اومده از سوتی که خانومش داده این خواهر ماهروقت برادرشوهرش و میدیده تایه مدت در میرفته گرچه اون موقع ها از این سوتی ها زیاد داده 😂😂😂😹

سلام ****هستم۲۱سالمه چند سال پیش که نامزد بودم اولای نامزدیمونم بود بعد شوهرجان 👨‍💼اومد دنبالم بریم خونشون شام 🥘 بعد شامو که خوردیم تموم شد 😋 من بلند شدم ظرفارو جمع کنم نگو مادرشوهرم ظرفارو گذاشته رو قابلمه خورشت که نگه داشته بود شوهرم فرداش ببره سرکار منم نفهمیده بودم همون جوری گذاشتم تو سینگ که ظرفارو بشورم آبو باز کردم روش داشتم ظرفارو میشستم رسیدم به اون قابلمه دیدم وای کلی خورشت تو قابلمه هست توشم کفه 😱😩 اولین بارمم بود گفتم حالا میگن اول کاری ببین چه دسته گلی به آب دادش 😏 منم به هیچ کس نگفتم کف خورشتو برداشتم قابلمرو گذاشتم تو یخچال دیگه به خودمم نیاوردم 😝 فرداش از شوهرم پرسیدم گفتم وحید مریض نشدی غذات کف نمیکرد گرم کردنی 🤮 گفتش نه چطور مگه بعد ماجرارو براش تعریف کردم کلی خندیدیم و تازگیا واسه مادرشوهرم اینا تعریف میکردم کلی خندیدن گفتن بیچاره وحید قیمه کفی خورده خوبه هیچیش نشده 🤣😂🤣😂

ایتا

باعرض سلام وخسته نباشید خدمت همه دوستان عزیز 🌹🌹🌹این یه خاطره خنده داره مال پسر عموم هستش پسر خاله پسر عموم با یه نفر دعوا میکنه زیاد کتک میخوره میاد پیش پسر خالش که پسر عموی من باشه میگه با فلانی دعوام شد من کتک خوردم میخوام برم با چاقو بزنمش پسر عموم میگه نه با چاقو خطرناکه خلاصه این گوش نمیکنه یه چاقو میزاره تو جیب پشت شلوارش خیلی هم استرس داشته این پسر عموی منم درحالیکه این خیلی دستپاچه بوده یواشکی 🔪 رو برمیداره یه شونه سر میزاره جای 🔪این تا میره با طرف دعواراه میندازه یهو دستشو میکنه تو جیبش شونه رو در میاره یه عالمه ادم جمع شده بودن که همه تا این صحنه رو میبینن از خنده روده بر میشن واین آقا ازخجالت آب میشه از اون زمان به بعد الان چند ساله میگذره اسم بیچاره رو گذاشتن اسمال شونه کش اسمش اسماعیل هست  😂😂😂😂😂

سلام به خانم های گل💋💋💋چندسال پیش من با شوشوخان وخواهرش رفتیم بازار فردوسئ مشهد خواهرشوهرم ازپله برقی میترسید وهمش ازپله ثابت بالامیرفت چون وزنشم زیادبودخسته میشد😡😡😡منم کلافه بودم🤨🤨🤨بهش گفتم باباپله ترس نداره به حساب خودم میخواستم اونو باترسش مواجه کنم😳😳😳بهش گفتم بیادستتو بده تودستم من باهاتم مواظبت هستم خلاصه ازون انکاروازمن اصرارمن جلورفتم گفتم دستتوبده ایشون انقدر این پااون پاکردتاتعادلش بهم خورد🙈🙈🙈🙈منی که جلوش بودموکشیدهردوافتادیم نمیدونم چی شدکه من اززیرش سردراوردم اخه من خیلی لاغروسبک بودم🙊🙊🙊اغامن سرم تلپ تلپ میخوردبه پله اونم جیغ میکشید یه زمان چشام روباز کردم دیدم توبغل شوهرمم کل صورتم خیسه اخه ازحال رفته بودم😭😭😭😭😭خواهرشوهرم میگفت فکرمیکردم الان مث فیلمای تام وجری مث یه ورق اززیرپله میای بیرون😢😢😢جالب اینع نتنها اون ترسش خوب نشدحالا خودمم عمرا سوارپله بشم🤪🤪🤪🤪اینم خاطره من امیدوارم خوش تون اومده باشه 

با سلام به سوتی دهنگان عزیز 😁

من فری هستم همونی ک تو ماه رمضون پدرشوهرعزیزم مچم و در حین خوردن نون و پنیر گرفت ☺️

میخوام ایندفعه سوتی همکار شوهرمو بگم

شوهرم راننده ماشین خطی هست 🚕

یه روز همکارش ۴ تا مسافر👴👩👵👩 سوار میکنه

بعد یه مسیری ک رفت مسافرا  ب مقصدشون رسیدن پیاده شدن 👴👩👵

بعدش همکار شوهرم  شروع میکنه  ب بادمعده رو با صدای بلند بیرون دادن

چون رو صندلی نشسته بود خودشو کج میکردو 😅 گوز میداد  

بعدش هی بعد هر گوزی  میگفت اخیش اخیش

یهو از پشتش یه خانمه👩 گفت اقا همینجا پیاده میشم 😷🤢

همکار شوهرم میگفت یهو کپ کردم از خجالت 😰😰😰😨 سریع کنار زد و خانمه الفرار

نگو مسافرا فقط ۳ نفرشون پیاده شده بودن و ۱ نفر هنوز تو ماشین بوده

من ک هر وقت  یاد این موضوع میافتم خیلی میخندم 😂😂😂

امیدوارم شماهم لبخند ب لباتون اومده باشه

تو نی نی سایت خودمون پر این شاهکارهاست.... میدونسته کسی نمیشناسه ش

دوس داشتی بگو