قبلا داستان زندگیمو گفته بودم اما خیلی خلاصه هست و نصفشو نگفتم امانمیدونم چرا دیشب تایمک آقای علیدوست منو یاد خاطرات گذشتم انداخت و تصمیم گرفتم داستان زندگیمو کامل واستون بگم 😊
دلیلشم فقط اینه که بچه های نی نی سایت خیلی کمکم کردن تا خاطرات بدمو فراموش کنم و آرامش الانمو مدیون شما هستم ❤❤❤
تایپ کردم آمادست صبر کنید واستون کپی کنم ✍
در ضمن وقتی داستان تموم شد میخام با کمک شما یه کار بزرگ بکنم .😘😘😘😘
لایک
تموم شد یه جیگری لایک کنه
خب زودی بفرست عزیزم😘
منم لایک😘
واقعا بچه های نی نی سایت کمکت کردن 🤨
لایک
از بچگی تو خانواده آزادی بزرگ شدم خانواده ای که از لحاظ مالی سطح بالایی داشتن همیشه پشتم بودن و هیچ مشکلی باهم نداشتیم همیشه اجازه آزادی تو پوشش و طرز صحبت کردن
ورفت آمد بادوستام و تولد این چیزا رو میدادن اما خط قرمزشون دوستی با جنس مخالف بود چه مجازی و چه واقعی
داستان از اون جایی شروع شد که حدود دوسال پیش دقیقا ۹۶/۱/۶ وقتی که ۱۴ سالم بود با دوستام عضو یکی از این گپ های تلگرامی شدیم اون زمان خیلی بچه بودم و خودم هم اصلا تو فکر دوستی با پسرای گپ و این چیزا نبودم درواقع از تغییر تو زندگیم میترسیدم ۱ ماه گذشت و بابای یکی از دوستام فهمید که ما عضو گپ هستیم و به خانواده منم خبر داد اون روز خانوادم خیلی عصبانی شدن و کلی دعوام کردن اما بعد دو روز گوشیمو بهم پس دادن و ازم قول گرفتن که دیگه عضو گپ نشم ولی نتونستم و دوباره وارد گپ شدم
یه خوجمل لایکم کنه😘
یه روز عصر خونه مامانجونم بودم و حوصلم سر رفته بود رفتم گپ یه چرخی بزنم هیچ کس نبود همون موقع یه عضو جدید اومد(که ای کاش هیچ وقت نمیومد) خلاصه شروع کردیم چت کردن و کم کم بقیه بچه ها هم اومد یارو اصل داد و اینا پروفایلشو چک کردم و دیدم یه داداش دوقولو کمی خودش داره خلاصه بایکی از بچه ها بهش گیر دادیم که داداششو هم اد کنه اونم اومد و یکم صحبت کردیم گفت که من حوصلم سر رفته کسی پایه جرات حقیقت هست? فقط من پایه بودم و گفتم آره رفتم پی ویش و شروع کردیم بازی رو حسابی زیر و بم زندگی همو در آوردیم
۱۸ سالش بود و باباش شرکت داشت و با اون یکی قلش دانشجوی رادیولوژی بودن
هستید بقیشو بگم?
اره
