مشکلم اینه دوست دارم تحسین بشم
نمیتونم خودم برا خودم ذوق کنم
البته بیشترین علتش برمیگرده به دوران کودکی بخصوص نوجوانی
همیشه توی جمع یه جورایی کوچیک میشدم
نیاز داشتم مادرم ازم تعریف کنه اما برعکس توی ذوقم میزد
الان البته خیلی عوض شده اما بر من که خودم یه مادرم و سی سالمِ خیلی دیره
همیشه میگم خدایا شکرت که دختر ندارم هر چند که عاشق دختر بچه هام
بیشتر به این خاطر که مثل خودم سرخورده و بدون اعتماد به نفس بارمیومد
مادر من هیچ وقت توی نوجوانی به من نگفت دختر قشنگم!!سختش بود یا بلد نبود به مرور در من یه کمبود شکل گرفت
اینم قبول دارم که خیلی از پدر مادر ها دیگه محبت بیجا دارن نسبت به بچه هاشون
هر چیزی حد وسطش خوبه
که در مورد مادرم خانواده م کوتاهی کردن
نقطه ی مقابل من خاتواده ی همسرم هست.مادر شوهرم بجه هاش رو با اعتماد به نفس بالا بزرگ کرده و الانم همیشه توی مجلس گل سر سبد هستن