دلیلش این بود که حقیقت یه نفر باهاش دوست بود یه خانم مطلقه که گویا روابطی هم داشتن که من بعدها فهمیدم از طریق همون خانم
اون به من گفت (خانمه گفت) من متوجه شدم که باهات دوسته ولاس میزنه مچشو گرفتم و قول داد دیگه از این غلطا نکنه
خلاصه اینکه بعد از چند ماه که با من کات کرد با همون خانم به مشکل میخوره و تصمیم میگیره که اون داستان رو تموم کنه
من هیچ اطلاعی از اون زنه نداشتم
بعد از عقد ما اون زن اومد و با آرزوی اینکه من طلاق بگیرم همه ماجرا رو تعریف کرد
بماند که چه روزگاری از من سیاه شد
اما در نهایت ادامه دادم و جدا نشدم اما عشقم از بین رفت
مجدد بعد از یکسال که شوهرم با تمام وجود خودشو ثابت کرد و سنگ تمام میذاشت کم کم دوباره بهش دل بستم
گرچه هرگز از دلم پاک نشد حرفای اون زن
من اون روزها از هر دوشون متنفر شدم
اما بیشتر از اون زن
چون خیلی دخترها و پسرها قبل ازدواج روابط دارن اما هیچکس نمیاد به همسر قانونی طرف قضایا رو بشکافه و چون شوهرم فوق العاده آبرومند و شریف بود این سواستفاده کرد و آبروشو برد هر مرد دیگه ای بود تکه تکه میکردش ولی چیزی نگفت فقط نگران زندگی و آبرومون بود