تقریبا 6 ماه پیش داداشم با زنش به اختلاف خوردن زنش رفت خونه باباش داداشمم اومد خونه من تا تکلیفش مشخص بشه با زنش کلید بهش داده بودم که راحتتر بیاد و بره
یه بار خونه خواهرم بودم داداشم زنگ زد که کجایی نمیای خونه گفتم فعلا نمیام گفت دقیقا کی میای گفتم یکی دو ساعت دیگه چرا گفت هیچی میخواستم برم حموم گفتم کلید داشته باشی پشت در نمونی منم گفتم نه خودم کلید دارم فعلا هم نمیام خونه شب که اومدم خونه دیدم روتختی من مرتب شده در صورتی که من صبح داشتم میرفتم با عجله رفتم سرکار روتختی رو مرتب نکرده بودم به داداشم گفتم تو خونه رو مرتب کردی گفت اره دیدم یه کم به هم ریخته اس گفتم خسته ای کمکت کنم در صورتی که اصلا همچین اخلاقی نداره که بهم کمک کنه منم به چیزی شک نکردم گفتم خدا خیرت بده
گذشت تا اینکه چند هفته پیش به داداشم گفتم کمتر خرج کن یه کم به فکر زندگیت باش پولاتو جمع کن نذار بگن عرضه نداشت از دوباره زندگی تشکیل بده اونم عصبانی شد از اینکه دارم نصیحتش میکنم بحثمون شد اونم قهر کرد از خونه من رفت بعد از این همه خدمت بهش، بهم گفت تو زندگی منو به هم زدی در صورتی که 10 ساله دارم از لحاظ مالی و جانی ساپورتش میکنم همیشه از همه لحاظ هوادارش بودم ولی خیلی راحت گفت حلالت نمیکنم و از این حرفا و کلی هم به شوهرم فحش داد