2733
2734

توروخدابگین چکارکنم شوهرم سرکاره فقط منوپسرم چجوری الان بخوابم نمیدونم دیدمش رفت توسوراخ کمدسوراخوبستم ولی میترسم بیاد😭😭😭به شوهرم زنگ زدم بیادولی باورم نمیکنه چه کنم که باورکنه اخه رفتم بمیرم ازترس😭😭😭

غم های من ازاینجاشروع شدهمش هفت سال بودم روزی که پدرم منوگذاشت وتاابدرفت فقط باچشام نگاه میکردم همه گریه میکردن جزمن نمیدونستم چی شده بابچهابازی میکردم مدت هاگذشت ومن فکرمیکردم بابام رفته مسافرت یروزی رفتم سراغ مامانم وگفتم مامان پس چرابابام نمی یادازمسافرت دیگه مارومیخواد؟مادرم اشک توچشاش جمع شدگفت بابات دیگه رفت تواسمون دیگه هم نمی یادمنم رفته روپله هانشستم هوابارونی بودیادمه به اسمون نگاه کردم به خداگفتم اخه خداچراباباموازم گرفتی هنوزازش سیرنشدم باباموخوب نشناختم چجوری برم مدرسه ودوستام باپدراشون روببینم ولی من بدون پدراون روزکلی گریه کردم وفهمیدم دیگه بابام رفت کسی که بمیرددیگه برنمیگرددواین قصه ی غمناک بچگیم 😢😢


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728
نزدیک سوراخ کمد چسب مایع بزن گیر میکنه وقتی دربیاد از سوراخ

واقعاممنونم ازت بزارشوهرم بیادچون من میترسم نزدیک بشم😢😢

غم های من ازاینجاشروع شدهمش هفت سال بودم روزی که پدرم منوگذاشت وتاابدرفت فقط باچشام نگاه میکردم همه گریه میکردن جزمن نمیدونستم چی شده بابچهابازی میکردم مدت هاگذشت ومن فکرمیکردم بابام رفته مسافرت یروزی رفتم سراغ مامانم وگفتم مامان پس چرابابام نمی یادازمسافرت دیگه مارومیخواد؟مادرم اشک توچشاش جمع شدگفت بابات دیگه رفت تواسمون دیگه هم نمی یادمنم رفته روپله هانشستم هوابارونی بودیادمه به اسمون نگاه کردم به خداگفتم اخه خداچراباباموازم گرفتی هنوزازش سیرنشدم باباموخوب نشناختم چجوری برم مدرسه ودوستام باپدراشون روببینم ولی من بدون پدراون روزکلی گریه کردم وفهمیدم دیگه بابام رفت کسی که بمیرددیگه برنمیگرددواین قصه ی غمناک بچگیم 😢😢
2738

امشب و تحمل کن، ولی شوهرت مگه میشه همچین چیزی و باور نکنه ،مریض نیستی که دروغ بگی ،تله بزار یا چسب بگیرین خیلی آلودگی داره موش  مخصوصا که بچه داری ،خیلی حواست باشه بچه ت از رو زمین چیزی بر نداره بخوره، خوراکی در باز بیرون از یخچال نزار 

خدایابهشت ت برای خودت،من اینجاتوخونه م کنارعشقم خوشم ....

موشه دیگه پلنگ که نیست. تهش خیلی گرسنه باشه نوک انگشتای پا یا دستو گاز میگیره😶

یه پیر پسر بیکار و الاف و بیسواد و زشت و فقیر😎. علت اومدن توی این سایت هم بی عرضگی و اینکه توی دنیای واقعی نمیتونم با خانومها حرف بزنم اومدم اینجا.اعتقاد دارم بقیه آقایون این سایت هم داستانشون همینه پسر درست درمون اینجا نمیاد.بخدا😰
گناه داره نکشش😞😞

پس من گناه ندارم رفتم بمیرم ازترسوگریه😭😭

غم های من ازاینجاشروع شدهمش هفت سال بودم روزی که پدرم منوگذاشت وتاابدرفت فقط باچشام نگاه میکردم همه گریه میکردن جزمن نمیدونستم چی شده بابچهابازی میکردم مدت هاگذشت ومن فکرمیکردم بابام رفته مسافرت یروزی رفتم سراغ مامانم وگفتم مامان پس چرابابام نمی یادازمسافرت دیگه مارومیخواد؟مادرم اشک توچشاش جمع شدگفت بابات دیگه رفت تواسمون دیگه هم نمی یادمنم رفته روپله هانشستم هوابارونی بودیادمه به اسمون نگاه کردم به خداگفتم اخه خداچراباباموازم گرفتی هنوزازش سیرنشدم باباموخوب نشناختم چجوری برم مدرسه ودوستام باپدراشون روببینم ولی من بدون پدراون روزکلی گریه کردم وفهمیدم دیگه بابام رفت کسی که بمیرددیگه برنمیگرددواین قصه ی غمناک بچگیم 😢😢
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز