باشوهرم بحثم شد گفت تو تشكر بلد نيستي از مامانم تشكر كني منم گفتم چكار كرده كه تشكر كنم اين همه عروسشم يه بار يه چيزي بهم نداده بعد گفت خوب خانواده توهم براي من كت شلوار نخريدن در صورتي كه مابهش گفتيم اون موقع خودش گفت نميخام
البته بعد كه من ناراحت شدم و كلي گريه كردم امد ازم معذرت خاست خيلي گفت غلط كردم ولي من دلم خيلي شكسته اصلا تو چشماش نگاه ميكنم انگار يه آدم غريبه ميبينم