امروزصبح ساعت ۸دوستم منوبیدارکرد که باش برم یه شهردیگه خرید ازساعت ۹تا ۲ظهر گشتیم تا خریدکرد.بعدگفت من میخوام برم خونه عمم منم گفتم پس منم میرم خونه خالم که توهمون شهر بود چون شوهرم نیس نمیخوام تنهاشم حالم بدمیشه.اونم گفت نه من تنها برنمیگردم میترسم بیابام نمیرم خونه عمم میام پیش تو .وقتی که سوار واحد شدیم ومطمعن شد دیگه نمیتونم پیاده شم و تنهابرگرده گفت نه نمیام خونتون میرم پیش عمم اخه تنهاس .منم گفتم باشه ولی باش قهرکردم منو فقط برا منافع خودش خواست .حالا تو اینستا ازم یه چی پرسید جوابشو ندادم حالاطلبکارم شده که چرا جواب ندادم