چند وقت پیش یکی از دوستامون ما رو دعوت کردن شهرشون. شهر اونا تا اینجا پنج ساعتی فاصله است.برای شام قورمه سبزی گذاشته بودن با یک دنیا سالاد کلم.تو عمرم قورمه سبزی با این همه لوبیا ندیده بودم. خیلی هم تعارف میکردن که غذا بخوریم.شب هم که مجبور بودیم اونجا بمونیم. هنوز که هنوزه یادش میافتم دلم درد میگیره😂خیلی شب سختی بود.
چه شب سخته بامزه ای
الان گوزو ها وارد میشوند🤣🤣🤣🤣🤣
امشب سخت ترین شب عمر منه تمومم نمیشه
انقد درد میکشم که خدا بدونه فقط 😔😔😔
شبی که فرداش وقت کورتاژ داشتم...
شبی که بی یار گذشت
شبایی که میخوام خونه ی کسی بخوابم مخصوصا خانواده ی شوهر انگار عذاب الهیه😣😣😣😣😣😣😣
البته خداروشکر چندسال یبار اتفاق میافته
اوه با باد های.معده چطور شب رو صبح کردی اونجا😂
یه شب سرکار بودم درد شدید داشتم تا صب مردم و زنده شدم ولی مجبور بودم بمونم و کار کنم
شب واکسن چهار ماهگی پسرم خیلی سخت بود خودم میگرن داشتم باید می‌خوابیدم پسرم هم هر ده دقیقه بیدار میشد
امشب واقعا خیلی شب سختیه برام هرچی میخوام بیخیال شم نمیشه
شبی که پیش برادر شوهرم و جاریم و خود جناب شوهرم
بوق زدم اون شب هیچ وقت یادم نمیره دلم خواست بمیرم 😓
شبای سخت زیاد داشتم
کدومو بگم🤭
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
34 ثانیه پیش
35 ثانیه پیش
35 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
