2726

صبر کنین داستانای طولانی براتون بذارم 

هی عجول نباشین فقط بخونین سه چهارتا پاراگرافه اونقدر طولانی نی😭😣


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728

منو بلایک

مخالف ورودآقایون به سایت......خداکنه یه روزی بشه بهترین روزهای زندگیمواینجا ثبت کنم بعدسال هابعدپیرشدم بیام ببینم ذووووق کنم...به امیدتموم شدن کرونا.... 

داستان خودم نیس 

فرناز دختری که کم شنواهه و بخاطر ضعیف بودن گوش چپش از سمعک استفاده میکنه توی حرف زدن و صحبت کردن خیلی قشنگ صحبت میکنه حالا از پدر و مادرش میگم

مادر فرناز فرح خانوم از خانواده ساده و کارگری بزرگ شده و ۱۹ سالگی وارد بازار کار شد و با اینکه دیپلم بود توی دانشگاه علم و صنعت به عنوان تایپیست اونموقع قبولش کردن خیلی کارشو با نظم و دقت انجام داد پدر فرناز اقا مجید دانشجوی خواجه نصیر توسی درس میخوند برای مقاله و پایان نامه میومد علم و صنعت از اونجا با فرح خانم آشنا شدن مجید آقا پایان ناما رو گرفت و رفت سربازی پدر و مادرش باهم دوست بودن حالا دوران سربازی مجید اومد خواستگاری فرح خانواده مجید خیلی مومن و مذهبی بودن مخالف ازدواج پسرش بودن مادرش خوشش نمیومد مجید به مادرش گفت میخوامش باهاش ازدواج کنم مادر و پدرش یعنی مادر بزرگ و پدر بزرگ فرناز گفتن باهاش ازدواج کن ولی ما یه قرون ریال بهت نمیدیم خانواده فرح از مجید اقا خوششون اومده خیلی خوش برخورد و باشخصیت بودن 

خلاصه فرح و مجید فردای خواستگاری بله و برون گرفتن و یه هفته بعد از بله برون زودتر عقد کردن تااااا ۴۰ روز بعد عقد ۲۶ فروردین عروسی کردن .....

بعد عروسی فرح و مجید مجید به سربازی رفت و مامانم کار میکرد و ۱۳ ساله مستاجر بودن اثاث کشی داشتن خانواده مجید اصلا کمک نمیکردن پدر فرناز خیلی مادرشو دوست داشت روی مادرش کاملا حساس بود مامان فرناز خیلی ساکت مظلومه هیچی نمیگفت 

حالا سه سال بعد فرناز بدنیا اومد خانواده پدریش به فرناز توجه نکردن و انگار نوه اشون حساب نکردن مادر فرح خانم خیلی به فرناز که نوزاد رسیدگی میکرد فرح خانم شاغل بود توی شرکت نیمه دولتی کار میکرد پدرم بعد از خدمت سربازیش توی شرکت برق مشغول به کار میشد 

خلاصه فرناز دو سالش شد خیلی با نمک و گوگولی بود هرچی مادر و پدرش صداش میزدن کمتر میشنید یا نشنید پدر فرح خانم گفت دخترت گوشاش نمیشنوه بره دکتر گوش شاید طوری نشه فرح با حرف پدرش خیلی ناراحت شد 

فرح یه هفته پیگیر دخترش فرناز بود فرناز رو هی میبرد شنوایی سنجی و دکتر گوش اکثر دکترااا گفتن گوش چپش خیلی ضعیفه گوش راستش خفیفه مجبوره از سمعک استفاده کنه مامانش با بدبختی و سختی برای فرناز سمعک خرید فرناز خیلی غر میزد نق نق میکرد مامانش نمیتونسته از پسش بربیاد کارشو ول کرد بخاطر فرناز که ببره گفتار درمانی و رفتار درمانی 

مستجریش خیلی اذیت کرد آخر مجید توی کرج خونه پیدا کرد اونجا بشینن زندگیشو کنن اخر کرج دوری پدرش به محل کارش سخت بود آخر بعد قرارداد دوباره برگشتن تهران دوباره خونه پیدا کردن 

مجید لیسناس برق قدرت از دانشگاه خواجه نصیر بود هرجایی کار پیدا میشد تمام پروژه هاش مال شهرستان بودن......


فرناز وقتی که پیش دبستانی رفت خیلیا توی مدرسه بخاطر لکنت و گفتارش و سمعکش مسخره اش کردن فرناز با اونا پرخاشگری کرد آخر مربی پیش دبستانی طاقت نیاورد مامان فرناز رو کشوند به مدرسه فرح خانم هی التماس کرد مدیر مدرسه خیلی بدی باهاش کرد فرناز به کلاس اول رسید مجید آقا بهترین شرکت استخدام شد و سمت مدیریت پروژه قرار گرفت مدیر عامل شرکتش بهش پیشنهاد داد که توی شرق تهران خونه هست و بهش کمک کردن تا خونه دار شدن .....

از وقتی که خونه دار شد اتفاقاتی توی زندگیش رخ داد......

بین کلاس اول و دوم فرناز که روز تابستونی بود 

مجید توی شرکتش یه خانمی خیلی مزاحمش بود و عاشق مجید شده مجید عکس دخترشو به زنه نشون داد زنه خوشش اومده گفته دخترت چقدر قشنگه ...

فردای آن روز زنه اسمش راضیه اس برای مجید که بدون مناسبته کادو آورد یه جعبه با کراوات زرشکی و خط سورمه ای و برای فرناز پازلی که عکس سفید برفی کارتون مورد علاقه فرنازه آورد مجید ازش تشکری کرد و برد خونه کادو رو به فرح نشون داذ فرح اینقدر شاکی سد و عصبانی شد گفت چرا اون زنیکه برات کادو خریده بندازش دور برای فرناز پازل پرت میکنم سطل اشغال فرناز که اتاق بود از ترسش ناخوناشو بد جویده 


پدر و مادر فرناز سر یه کادو باهم دعوا کردن .پدر فرناز رفت شرکت به خانمه گفت دیگه مزاحمم نشو زنه خیلی عوضی بود و کرم ریزی داشت یه ساله از شوهرش طلاق گرفته 

خلاصه مجید با راضیه دوباره آشتی کردن مامان فرناز خیلی شک کرد و درست فکر کرد اونموقع تلگرام و اینستا نبود فرح خانم رفت مخابرات تمام پرینت شماره پدرم رو گرفت پرینتی که گرفت راحت بگم ۵۰۰ صفحه کاغذ بود 

شماره خانومه رو از اون پرینت پیدا کرد که پدرم روزی ۱۰ بار با خانمه تماس تلفنی داشته و باهم حرف میزدن 

2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730