ما نامزدیم دیگه تا مرحله اخر نرفتیم ولی خب سطحی چرا
یبار درحال چیز بودیم خونه اونا و مادر و پدرشوهرم خونه بودن
من یکم از اول رابطه میترسم
داشت میرفت جایی که نباید بره بلند گفتم وای فرشاد بخدا دم دره(منظورم پرده بود که همون جلوعه داستانه)
اونم طفلی فک کرده بود مامان یا باباش دم درن دارن میبینن
سریع پرید اینور دمر افتاد چشمشو بست مثلا خوابه😂😂
تا چند دیقه من تو شوک بودم و بعد انفجار