قرار بود ازدواجکنیم
مامانشم زنگ زد واسه خواستگاری
قبل خواستگاری بهم زد خودش
بعد اون جریان ۲ بار دیگه برگشته و گفته میخوام بیام خواستگاری
گفتم باشه
باز سر یه هفته رفته
این دفعه اخر ، گفت باهات ارامش ندارم ، منم گریه و زجه پشت تلفن که ت انسان نیستی منو بازی میدی مگه من عروسکتم ، مگه من چه بدی کردم به تو و...
واسه اولین بار زدم بلاکش کردم از همه جا
اون قبلا چندبار خودش منو بلاک کرده بود و برگشته بود
من اما نه ...
این اولینبار بود که بلاکش کردم و تمام ...
الان ۲ ماه میگذره
این چند روز اخیر خیلی تو فکرشم خیلییی
چون بهمن پارسال باهم جدی شدیم مثل همین روزا
بوی اون روزا رو حس میکنم میفهمی ؟
من از همه نظر هم ازش سرم ....
اون بلاکم نکرده ...
دیشب دیدم عکس پروفایلش و عوض کرده
نوشته :انکه بی باده کند جان مرا مست کجاست؟..
یه حسی میگه برای من گذاشته ، یه حسی میگه اگ میخواستت انقدر اذیتت نمیکرد که ،پس واسه یکی دیگه ست ...
خودشم چندین بار گفته بود که میدونم هیچکسی به اندازه تو منو دوسنداره ...
من فوق العاده دوسش داشتم و متعهد بودم و خیلی بهم اعتماد داشت