سلام این خاطره ای که میخوام بگم مربوط میشه به خالم..
ماکلا خانوادگی از یه عطاری خرید میکنیم که فامیلی مرده هست احمدی نژاد اینقدر که اونجا مامان بزرگم و خاله هام خرید کردن کلا مارو میشناسه
یه روز که تقریبا پارسال منو خالم رفته بودیم اونجا خالم تخم گشنیز میخواست وقتی پسره سلام کرد خالم هول کرد گفت سلام اقای گشنیز تخم احمدی نژاد میخواستم
پسره همونجور مات و مبهوت مونده بود..
حس کردم یه لحظه یه نفر ساعت برناردشو فشار داده چون کلا زمان وایساده بود😁😓👌