الان ده روزه با شوهرم قهرم یعنی طولانی ترین قهرمون ،
بحثمون سر یه چیز مزخرف بود داشت با داداششپیام میداد گفت قراره بیان خونه من سریع پاشدم ظرفارو سریع بشورم اونم نشسته بود پیام بازی من باردارم برا همین توقع داشتم حالا ک مهمون میاد کمکم کنه گفتم تو ک مهمون دعوت میکنی و خودت میری تو گوشی گفت پیام میدم نیان اصلا . بعدم گفت نمیان من اعصابم خورد شد گفت بیا بشین داد زدم نمیخوام گفت چیه نکنه توقع داری بیام ظرفاتو هم بشورم تو رو ول کنم. باید واست طهارت هم بگیرم من خیلی دلم شکست. داد زدم سرش بعد گفت تو بدت میاد کسی بیاد خونه بذار برا قو م و خویش خودت ببین من چ جور رفتار میکنم تو باعث شدی خونه اون یکی داداشم نرم ( یه بحثی بود ک خودش خوب میدونه من مقصر نبودم و جاریم مقصر بود) منم خیلی اعصابم بهم ریخت داد و بیداد کردم ک پاشو همین الان برو و ازین حرفا بعدم رفتم تو اتاق کلی گریه کردم ولی اصلا سراغمم نیومد از اون شب قهریم من باردارم اما براش اصلا اهمیت نداره خودش هر چی بخواد میاره و جلو من میخوره از لج من جواب تلفن های خانوادمو نمیده حتی خریدم نمیکنه واسه خونه اقلا دیگه منو نمیبینه میدونه غصه میخورم ولی حتی براش مهم نیست ک این عذاب واسه زن باردار خوب نیست راحت میخوره میخوابه با بچش بازی میکنه و من رو نمیبینه
من چیکار کنم برم خونه بابام یا بمونم ؟ میدونم اگر برم نمیاد دنبالم