وقتي ب عقب برميگردم حالم از خودم به هم ميخوره با ضعفام و كمبودام و بچه بازيام گند زدم به كل زندگيم حتي به آيندم😔😔 نميدونم ازخودم بايد شاكي باشم يا از خدا ولي اينو خوب ميدونم كه با٢٠سال سن تحمل اين همه فشار عصبي ومالي واقعا خيلي سخته😭😭 واقعاتنهام...دلم ميخاد برم يه جايي كه هيشكي نباشه. كسي رو ندارم بهش تكيه كنم درد دل كنم و دركم كنه خسته م ازاين همه بي كسي وسختي اگر دوست داشتين براي حاجت دلمو ب ارامش رسيدنم صلوات بفرستين😔🙇🏻♀️
روزی دختری خواهم داشت شبیه خودم باچشمهایی درشت که همه ی دنیا را زیبا میبیند عاشقانه زندگی میکند، تنفر برایش بی معناست، مهربانی را یادش میدهم، اعتماد راهم...یادش میدهم همه دنیایش را با مادرش قسمت کند، حتی خطاهایش را،آن وقت هیچ وقت تنها نمی ماند ...نمیگویم دخترم بترس ازمردها می گویم بترس ازگرگها، مردهاکه گرگ نیستند، پدرت فرشته ای است که روزی خدا او را فرستاد و روح تنهای مرا لمس کرد و نگذاشت ، تنهابمانم....روزی دختری خواهم داشت شبیه خودم اما بسیار قوی تر، بسیار بخشنده تر، بسیار مهربان تر و بسیار صبور تر...