2733
2734
عنوان

چقد مادر بودن سخته خدایا😭😭

| مشاهده متن کامل بحث + 956 بازدید | 98 پست


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

هییی همدردیم منم شهر غریب با نی نی. همش خونم. فوقش بعد ده روز برم خونه مادرشوهرم ...خونه پدری هم ک 700 کیلومتر اونورتره ک رفتن هم فایده نداره

فرزندم،از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم...امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها سالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزهادارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...!
2728

خداروشکر کن بچه داری. بچه دار شدن خیلی سخت تره. من چند ساله منتظرم. از حرفا و نگاه های فامیل و همچنین خودشون فراری ام . فامیل کیلو چنده. شوهر و بچتو سفت بچسب و برای خودت کلی کلاس برو و خوش بگذرون 

حتماخوشبخته که ننداخته و منتظر ۳ تایه دیگس...ادم دلش توو خونش خوش باشه خیلی مهمه.....

نمیدونم میخواد بندازه یا نه من هنوز حضمش نتونستم بکنم چه برسه زنگ بزنم میخوای شون بچه ها تو یا میخوای بندازی 😅 نمیدونم تبریک باس بگم یا دلداریش بدم

هیچ
2738

حالا شوهر من الان اومده میگه بیا طبقه پایین خونه مامانم داییم اونجاس 

خب بمن چه دایی 90 سالت اومده به خواهرش سر بزنه 

من هنو شام بچمو ندادم بچه گشنشه برم بشینم پیش پیرمرد که چی 

واااقعا درک نداره تو رو خدا هیچی از شوهرش نگه که شوهر من دست همرو از پشت بسته

💔#سی_پی...#فلج_مغزی 
سه تا داشت دیگه اشتباه کرد سفت وسخت جلو گیری نکرد. حالا ۶ تارو کجای دلش میذاره؟

سه تا داشت آمپول 6 ماهه میزد الان بچه هاش 5 سالن من از رابطش ن با همسرش خبری ندارم ولی نمیدونم میخواد چه تصمیمی بگیره 😐 من میگم بزاد بیاره بدد من😅

هیچ
خداروشکر کن بچه داری. بچه دار شدن خیلی سخت تره. من چند ساله منتظرم. از حرفا و نگاه های فامیل و همچنی ...


من بچسبم به زندگیم چه فایده داره وقتی شوهرم‌ طرف هر آشغالیه جز زنش باعث عذابه

💕
2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730