2733
2734
عنوان

نام رمان:عشق دانشگاهی

552 بازدید | 0 پست

پارت سوم

اون پسرا آمدن نشستن نیمکت اول .استاد رفت رو صندلی مخصوص خودش نشست . و بعد گفت:

~خب حالا شروع کنید به معرفی خودتون.از همین نیمکت اول.

یک پسری که کمی چاغ ولی باز جذابیت خودشو داشت بلند شد:

~امیر محمد تاجیک هستم 24سالمه

پسر وسطی که از اندام وزیدش میشد فهمید بدن سازی رفته بلند شد:

~محمد سالحی هستم24سالمه 

و آخر هم اون پسر خوشتیپه بلند شد:

~سام یاد شهرامی هستم 24ساله

و بعد هم نوبت من و ترانه شد.

زنگ خورد و ما از کلاس خارج شدیم رفتیم طرف بوفه دانشگاه و دوتا قهوه گرفتیم .راه افتادیم تا رو یک نیمکت بشینیم تا قهوه بخوریم که یکی بهم تنه زد و همه ی قهوه ریخت رو لباسم .اون بیشعور حتی بهم نگاه نکرد و راه خودشو رفت.به طرفش رفتم و دیدم اونیکه بهم ننه زده سام یاده .عصبی گفتم :

~چطور تونستی بهم تنه بزنی و بعد معذرت خواهی هم نکنی.

اون پوزخند زد :

~شما کور بودید خانم شاهرخی .

.وا چه پرویی بود .اشغال میمون.

و راهشو گرفت و رفت.با عصبانیت داد زدم :

~عوضی خیلی اشغالی 

اون حتی برنگشت نگاهم کنه


امیدوارم از پارت سوم رمانم خوشتون بیاد اگه خوشتون امد نظر بدید.ممنون دوستون دارم.  

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز