دیروز حس کردم یکی در میزنه به حنا گفتم مامان بشین ببینم کیه تا رفتم تو حیاط دیدم از دیوار خونه همسایه یه مو زرد بدون روسری بلوز شلوار رو دیواره ترسیدم اومدم فرار کنم گفت منم خانمم خلاصه گفت من همسایه کناریتونم چهار ماهه با شوهرم ازدواج کردم دخترش سر ارث منو زده در رو هم رو من قفل کرده رفته گفت بیا کیف منو بگیر گفتم شرمنده دستامو مثل نقی معمولی گرفتم بالا گفتم من نمیام خودت بنداز تا اومدم به خودم بیام پرید تو حیاط