بعد از یک روز ک بهم خیلی خوش بگذره افسرده میشم

نازنازی۱۵۷۷

عضویت: 1398/10/17

تعداد پست: 1097

دلم خواهر میخواد😞

بغلت کنه در گوشت بگه دوست دارم                       دستتو ببری تو موهاش سرشو بکوبی                        به دیوار خون بپاچه :/

1398/11/03

|

13:03

1 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

پیتزامخلوط

عضویت: 1396/04/13

تعداد پست: 39591

وا 

چرا نمیتونین همو ببینین؟

برو خونشون یا اون بیاد خونه شما

چرا امضات کم رنگه  

1398/11/03

|

13:03

1 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

hani_rohi

عضویت: 1398/09/03

تعداد پست: 1962

ببخشید اسی بچه ها میشه تاپیک قبلی  منو گزارش بزنید 

💞خوبی هاتو بگی میشه منت! نگی میشه وظیفه)) بفهم به کی خوبی میکنی ))💞

1398/11/03

|

13:03

0 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

mamaneayandemanam

مدیر استارتر

عضویت: 1398/02/03

تعداد پست: 1127

[QUOTE=121105551]دلم خواهر

الهی ...ماهم ک داریم ب خاطر مسائل شوهرامون خیلی کم باید همو ببینیم 😭

1398/11/03

|

13:04

0 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

نازنین2222

عضویت: 1397/02/15

تعداد پست: 2540

من شمال شرقم خواهرم جنوب خوشبحالت پیشش همین اشکم سرازیر شد

من ۵ سال بیماری روحی شدید داشتم.افسردگی بسیار شدید.جوری حالم بد بود که همه قطع امید کرده بودن و بجای آرزوی درمانم آرزوی مرگم رو می کردن.یه روز از این روزا تصمیم گرفتم که حالم خوب بشه و از تمسخر و تحقیر دیگران خودمو نجات بدم.حال من از اون چیزی که میشه تصور کرد خیلی بدتر بود.من بلند شدم با تکیه بر خودم و خدای خودم و زدم تو دهن تمام اون هایی که از شکست و نابودی من خوشحال بودن.من دوباره افتخار پدر و مادرم شدم.دوباره مایه ی فخر فروشی مادرشوهرم شدم.دوباره عزیز همسرم شدم.اینو یاد گرفتم که حال کسی عوض نمیشه مگر اینکه خودش بخواد.

1398/11/03

|

13:49

1 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

نازنین2222

عضویت: 1397/02/15

تعداد پست: 2540

مجردی همش باهم بودیم خونمون تهران بود اون جنوب شوهر کرد من شمال شرق کلا جدا شدیم سالی یبارم نمیبینیم همو

من ۵ سال بیماری روحی شدید داشتم.افسردگی بسیار شدید.جوری حالم بد بود که همه قطع امید کرده بودن و بجای آرزوی درمانم آرزوی مرگم رو می کردن.یه روز از این روزا تصمیم گرفتم که حالم خوب بشه و از تمسخر و تحقیر دیگران خودمو نجات بدم.حال من از اون چیزی که میشه تصور کرد خیلی بدتر بود.من بلند شدم با تکیه بر خودم و خدای خودم و زدم تو دهن تمام اون هایی که از شکست و نابودی من خوشحال بودن.من دوباره افتخار پدر و مادرم شدم.دوباره مایه ی فخر فروشی مادرشوهرم شدم.دوباره عزیز همسرم شدم.اینو یاد گرفتم که حال کسی عوض نمیشه مگر اینکه خودش بخواد.

1398/11/03

|

13:50

1 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

نازنین2222

عضویت: 1397/02/15

تعداد پست: 2540

شکر گذار همین روز ها باش که کسایی مثل من حسرت ساعتیشو داریم

من ۵ سال بیماری روحی شدید داشتم.افسردگی بسیار شدید.جوری حالم بد بود که همه قطع امید کرده بودن و بجای آرزوی درمانم آرزوی مرگم رو می کردن.یه روز از این روزا تصمیم گرفتم که حالم خوب بشه و از تمسخر و تحقیر دیگران خودمو نجات بدم.حال من از اون چیزی که میشه تصور کرد خیلی بدتر بود.من بلند شدم با تکیه بر خودم و خدای خودم و زدم تو دهن تمام اون هایی که از شکست و نابودی من خوشحال بودن.من دوباره افتخار پدر و مادرم شدم.دوباره مایه ی فخر فروشی مادرشوهرم شدم.دوباره عزیز همسرم شدم.اینو یاد گرفتم که حال کسی عوض نمیشه مگر اینکه خودش بخواد.

1398/11/03

|

13:51

0 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب