نامزدمه ولی فقط مادرامون میدونستن.چن وقته همه فهمیدن و خانوادهم مخالفن
۱۳ روز دیگه که امتحاناتش تموم شه و بیاد شهرمون برا همیشه ازش جدا میشم روز تولدش :)
خیلی دوسش داشتم و دارم
از وقتی تصمیم خانواده نهایی شده اشکام بند نمیاد.قلبم درد میکنه
خودش.. خودش خیلی وابستهس
الان برام فرستاد سحرم خیلی دوست دارم.بیاندازه عاشقتم.دلم برات تنگ شده.دیگه نمیتونم دوریتو تحمل کنم.برام مثل مرگه😔
نمیدونم چی بگم به اون
فقط ازتون میخوام برای آرامشم دعا کنید.خیلی آشوبم.اشکام بند نمیاد اصلا
این ۱۳ روز قراره برام مثل کابوس میگذره.کاش بگذره.خدایا خودت کمکم کن