😐
ببین من تو آنومالی بهم گفتن سرویکس کمه...
ولی دکترم سرکلاژ نکرد. گفت اگه رحمت بخاد نگه داره نگه میداره... استدلالش تو حلقم🤦♀️
ولی من نگران یارو ریختم دور...
سرکار هم میرم تو ی شهر دیگه. روزی بیشتر از ی ساعت فقط تو راه رفتن ب سرکارم. برگشتم ی ساعت و نیم. اونم با چند تا اتوبوس پیاده و سوار شدن. معلمم و سرکار با سی تا بچه هم سر و کار داشتم. کلاسمم ته حیاط بود و نمیتونستم برم دفتر یچیزی بخورم. تو کلاسم دوست ندارم چیزی بخورم یوقت ی بچه ببینه دلش بخاد. اصن صبا ک میخاستم برم مدرسه انقد عجله ای میرفتم ک خوراکی برنمیداشتم. تا ساعت دو برگردم و برسم خونه خسته و گشنه. با طول سرویکس پایین ک باید سرکلاژ و استراحت مطلق میشذم
تهش چی شد؟
هیچی. الان هفته 36 ام و دو روزم هست ک بالاخره دیگه سر کار نمیرم...
میتونستم نگران باشم و حرص بخورم...
ولی فکرای خوب بردم تو ذهنم... این ک ته تهش هیچی نیست... هیچی...
شما چرا انقد از دستگاه میترسی؟
ب این فک کن ک ته ته این اتفاقا هیچی نیس. تویی و ی بچه سالم تو بغلت... همین...