سلام عصر بخیر راستش میخواستم یکم درد ودل کنم بهترازینجاپیدانکردم و خواهشا اگه زن بارداری میخواد بخونه بهتره که نخونه یوقت نریزید سرمون بابت این تاپیک!اکی✋ ،من توزندگیم تاحالاهیچکس محبت مستقیم بهم نداشته،یادم نمیادکه پدرم ومادرم کی منو بغل کردن وباهام حرف محبت امیزداشتن!؟،پدرم که کلاشوته ودرگیرکارخودش یه پاش اینجاس یه پاش خارج،مادرم هم که اکثراوقات یاتوخودشه ویاعصبیه ودرگیر کارخونه وشغلش،برادرم هم تحت تاثیر شرایط خانواده مابه یک جوون بی اعتمادبنفس وخجالتی تبدیل شد والان هم سربازیه وبه جون کردن داره سربازیش میگذره،یه خواهری هم داشتم که تو ۱۷سالگی یعنی ۵-۶سال پیش فوت کرد دلیلش هم افسردگی مادر و کارای پدرم توخارج ازکشور بود،رفیق بازیهاش،معشوقه هاش ومشروب خوری هاش(بماند)،هیچ وقت نشدکه مایه بار چندین ساعت باهم باشیم همش یاشب بوده وهرکی توخودش،خواهرم هم یه دختر شاد دبیرستانی بودکه مطمعنا میتونست اینده خوبی داشته باشه اما دست تقدیرنذاشت(بگذریم)😐الان هم تبدیل شدم به یک ادم تنها، کم حرف واحساساتی،ادمی که همش توخودشه ونمیتونه احساساتشو به کسی بگه،ادمی که همش فکرمیکنه ومنطقی حرف میزنه،ادمی که مجبوره انتقادشو ازبقیه مخفی کنه که مبادا یه وقت تنش بوجودبیاد،ادمی که ازدرون داره میسوزه امابقیه به چشم یک فرد اروم ومنطقی نگاش میکنن،ادمی که بایک محبت یاحرف محبت امیزریز تحت تاثیر قرارمیگیره وادمی که فقط داره زندگیش میگذره وگاهی اوقات واقعا بخاطریک مسئله کوچیک شادمیشه وگاهی اوقات هم ناراحت،تاحالاهم باجنس مخالفی رابطه نداشتم ولی مطمعنم اگه یه روزبخوام داشته باشم ممکنه طرف ازخلأ عاطفیم سوء استفاده کنه بخاطرهمین هم سعی میکنم احساساتم روکنترل کنم وباچشم بازنگام کنم اماگاهی اوقات نمیشه،طاقت ادم سرمیاد!!اینجاهم که میام همش زنان متاهلی رومی بینم که منتقدن اززندگیشون،وهمین موضوع باعث میشه محافظه کارتر بشم،البته من مثل شماها همه مردان روهیولافرض نمیکنم چون خودم هم برادردارم ولی همین کمبود محبت شاید اهرمی بشه برای رو دادن به یک فردنالایق وزرنگ امانمیخوام اینجوری!بشه بنظرتون چه بایدکرد؟