سلام داداشم چند وقتیه قصد زن گرفتن کرده گفته بهم پیشنهاد بدین فکر کنم خودشم گفته منم یکیو مد نظر دارم ( دوست نیستن) کلا داداشم اهل این حرفا نیست نماز خونو روزه بگیره مذهبی نیست اما خب اینارو انجام میده و اینکه گفته چادری بورنش برام مهم نیست حالا ما ی نفررو براش پیدا کردیم ک پدر و مادرش هردو فرهنگی دوتا خواهرن هردوتاشون عالی و باادب و باکلاس امای شهر دورن و اینکه داداشم ی خاطره ی بد داره از سمت اونا ک میگه اینا زندگی کن نیستن با اینکه اصلا هیچ ربطی ب اون خانواده نداره اون ماجرا ( نگین چ ماجزایی ک نمیگم) اما داداشم میگه ن و میگه من از اون سمتیا اصلللا خوشم نمیاد .اما ما میدونیم همش لجبازیه خیلی هم قاطع نگفت ک ن میشناسمش حالا ما میخوایم راضیش کنیم بیاد بریم حداقل اشنا بشن و ببینن همو بنظرتون چیکا کنیم ؟ راه حل بدین پیشاپیش ممنون از نظراتون
خو باید اون بخواد بهش زور نگین
به نظر من وقتی خودش میگه نمیخواد اونارو ولشون کنین چون تا اخر عمر هرچی بشه از شما میبینه
این همه دختر هست
کلا با ازدواج شهر به شهر موافق نیستم
بنظرم نرین چون اگه وقت اوکی بشه بگیرین تا دختره ی جیز بگه میخواد بکوبه تو سرش شما اهل زندگی نیستین من راضی نبودم😐 دختره بیچاره س😐
چه کاریه اینهمه دختر یکی دیگه رو پیدا کنین
دختر از شهر خودتون باشه بهتره
غربت سخته
داداش ات مطمینی دوس دختر نداره؟ربطی به نماز روزه نداره دوس دختر داشتن
وقتی دلش راضی نیست چه اصراریه دو روز دیگه هر چی شد مقصر شمایید
وای منم دختر خوبیم😍
کدوم شهرین؟
نمیخاد دلش به اونجا نیس دو روز دیگه خدایی نکرده نقی به توقی بخوره همه چی رو به هم ربط میده داستان درست میکنه براتون. دختر ک کم نیس یکی دیگه رو براش پیدا کنید
نمیخواد خوب زور که نیست فردا به اختلاف بخورن میاد سراغ شما میگه شما اصرار کردید
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
31 ثانیه پیش
31 ثانیه پیش
32 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
