من یه بار اوایل ازدواج یه بلبل زبونی کردم البته میگم خودم مقصر بودم
پیش شوهرم از یه اقایی تعریف کردم البته بخدا بی منظور گفتم اخلاق شوهرم دستم نبود خوشش نمیاد
هی گفت بس کن منم خواستم اذیت کنم اونم زد زیر گوشم داشتم شام میزاشتم
همچین کفگیر کوبوندم تو ظرفشویی پریدم روش با پاهام رو دستاش وایسادم وبا دستم خرخره شو گرفتم گفتم اخرین بارت باشه و بلند شدم رفتم تو اتاق محکم در رو کولوندم
چارچوب لرزید
متکاشم پرت کردم بیرون اتاق گفتم یه شب که رو مبل صبح کردی و قربون عمه ات رفتی حالت جا میاد
بعدها بهم میگفت قیافه حسابی ترسناک شده بود
گرخیده بود