شوهرم بیکار شد داداشش زنگ زد گفت بیا کرج پیش خودم کارکن ،با اینکه من راضی نبودم ولی گفتم باشه ترسیدم کار پیدا نکنه منو مقصر بدونه به داداشش گفت اول بیام خونه پیدا کنم جا گیربشیم بعد بیام سر کار اما داداشش گفت الان نیرو میخوان
خب
خب
نه
وبازهم خب
من گفتم نمیخواد نریم شوهرم گفت همش ده روزه شما نیاید منم نمیرم دلم اینجاست خلاصه برادر شوهرم زنگ زد گفت بیاید حتما ،ماهم پاشدیم رفتیم همون روز اول شوهرم رفت کلی خرید کرد گوشت برنج میوه صبحانه روغن و خیلی چیزای دیگه
قطره چکونی آدموتا مرز ه خودکشی پیش مبره هااا..گفته باشم
اون موقعه ها زنش هم سر کار میرفت ظهر میومد من ناهاردرست میکردم خونه تمیز میکردم مثل کوزت، خونه کثیف از زیر فرشش ده تا سوسک مرده پیدا کردم
بهتر بود شما نمیرفتی
10 روز بود همسرت تنها میرفت
اصلا دیگه از جاشم بلند نمیشد لباسشویش خراب بودرفتم حموم دیدم پروانشون لباس چرک یه روز تا ساعت یک لباس شستم
ببخشید دیگه اگه دیر مینویسم قندشون یا هرچیشون تموم میشد نمیخریدن تا شوهرم بخره در حالی که شوهرم شام وناهار سر کار میخورد
یه کیلو اجیل بردم خونشون همون روز اول قایمش کرد با خریدای شوهرم فامیلای عقب موندش رو دعوت میکرد
از سر کار میومد دراز میشد رو مبل من براش چایی میاوردم تواون ده روز دو کیلو کم کردم دهنم همه زخم شده بود رفتم دکتر گفت از حرص وجوشه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
