خوش نمیگذره اومدم اینجا نه واسه قهر واسه اینکه نمیتونستم دیگه ببینمش اخه منو خیلی زد قرار شد ببرمش دکتر ...باهم حرف میزنیم اونم همش احساس شرمندگی داره دلم واسش میسوزه...شرایط قهر ندارم نگین باش قهر کن...اومدم اینجا مامانم میگه ما سرماخورده ایم ی هفته دیگه میومدی بهتر بود...دیروز شوهرم واسم غذا خرید تو راه بخورم نصفش موند اوردم گذاشتم یخچال ناهار مامانم درست نکرد گف غذا ک داری شامم ک داری واس خاهرمم سوپ درست کرد...از وقتی اومدم همش تواتاقم میگه بیرون نیاین هوا سرده !!!گوشی دست میگیرم خاهرم ازم میگیره میگه بده بازی کنم حوصلم خیلی سررفته مادرمم حرفی نداره بزنه...خونش خیلی کثیفه داره اتاقو من تمیزکردم اونم داره اشپزخونه تمیز میکنه دلم میخاد برگردم خونه خودم...۴روز دیگه برگردم نظرتون چیه