من یه دانشجو ام . واسه همین مجبورم خوابگاه بمونم اخر هفته ها بیام خونمون (متاهلم خونمونم جداس) .ولی از یه چیز خیلی ناراحتم . شوهرم تو اون مدتی که من خوابگاهم تو خونه مادرش میمونه .حالا شوهرم به خونه مادرش به خودش مادرش ، به خواهرش، به فضای گرم اونجا وابسته شده . وقتی از خوابگاه میام شب که میشه میگه پاشو بریم خونه مادرم .میریم ساعت 12شب به زور میاد خونمون.
دیشب باهاش بحثم شد. اخه دیروز جمعه بود مونده بود خونه خیلی دلتنگ خونه مادرش شده بود . میگفت من میرم به مامانم سر بزنم . منم ناراحت شدم گفتم نمیشه یه روز هم نری؟ تو وابسته اونجا شدی تو نمیتونی یه ساعت بیشتر تو خونه خودت بمونی .بحثمون بالا گرفت اونم گفت اونجا همه چی راحته غذاش امادس و چاییش امادس . میگفت اگه بتونم کلا میمونم اونجا .
خلاصه که منم دلم شکست گفتم تمام زحمت ها و محبت هایی که بهت میکنم حرومت باشه .
شوهرم خیلی خیلی دوسم داره دم به دیفه میگه بهترینی . ولی وابسته جمع گرم خانواده مادرش شذه.
من چیکار کنم