مامانم اینا میخوان برن یه شهر ه دیگه من بدون اونا نمیتونم بمونم نمیدونم چیکار کنم دارم دیونه میشم از دیروز تا حالا خیلی گریه گردم
کنار میای
منم از مادرم دورم نه زیاد سر گرم بچه هام و زندگیم وقت هم کم میارم
نمیتونم اونا فقط دلخوشایی منن
عادیه عزیزم.عادت میکنی
من حتما باید دو روز درمیون ببینمشون
منم از خانواده ام دورم، نگران نباش.
عادت میکنی
شاغل که باشی نصف روز وقتت می ره بقیش رو هم با شوهرت و خونه داری میگذره
بچه هم که داشته باشی که اصلا وقت هم کم میاری
من خواهر برادر دیگه هم تو این شهر ندارم که خودم تنها میمونم
افسردگی شدید میگیرم میدونم
خونه دارم همشم تو خونه ام با خانواده ی شوهرمم رابطه ندارم
عزیزم برو کلاس هنری
به چی علاقه داری برو همون یا برو یکی از کلاسای آرایشگری ببین کدوم طرفدار داره برو یاد بگیر آگهی بده تو خونت کار کن
منم دقیقا مثل توام کارپیداکن بروسرکار
شوهرمم نمیزاره برم چیزی یاد بگیرم
از شوهرمم اصلا خوشم نمیاد باز مامانم اینا کنارم بودن دلخوشیم بودن که تو این زندگی بمونم
برن دیونه میشم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
