2410
2553

حوصلم سررفت همش دعوایاچیزای الکی بیاییدیکم ازامروزمون بگیم چیکارایی کردین شوهراتون پیشتون هستن؟شام چی دارین ؟

غم های من ازاینجاشروع شدهمش هفت سال بودم روزی که پدرم منوگذاشت وتاابدرفت فقط باچشام نگاه میکردم همه گریه میکردن جزمن نمیدونستم چی شده بابچهابازی میکردم مدت هاگذشت ومن فکرمیکردم بابام رفته مسافرت یروزی رفتم سراغ مامانم وگفتم مامان پس چرابابام نمی یادازمسافرت دیگه مارومیخواد؟مادرم اشک توچشاش جمع شدگفت بابات دیگه رفت تواسمون دیگه هم نمی یادمنم رفته روپله هانشستم هوابارونی بودیادمه به اسمون نگاه کردم به خداگفتم اخه خداچراباباموازم گرفتی هنوزازش سیرنشدم باباموخوب نشناختم چجوری برم مدرسه ودوستام باپدراشون روببینم ولی من بدون پدراون روزکلی گریه کردم وفهمیدم دیگه بابام رفت کسی که بمیرددیگه برنمیگرددواین قصه ی غمناک بچگیم 😢😢

نوچ ماموریت. 

خوراک جیگر

یه جایی خوندم که می‌گفت : هیچ وقت یک مادر رو سرزنش نکنید، چون خودش خیلی بهتر از شما این کارو بلده... هر روز یک احساس سنگینی و غم داره که مدام تکرار میکنه :کاش بیشتر بودم، کاش بهتر بودم و کاش مهربون تر بودم.      همیشه آخرش خوبه،اگه بد بود بدون  آخرش نیست      وقتی که تو رفتی و لبت نیست،به قرآن                       لنگ است بساطِ قم و این صنعتِ سوهان                    از روی لب توست که در حاشیه قم/هی شعبه زده حاج حسین و پسرانش 😍😍😍🤪🤪                             چشم هایت عقیق اصل یمن /گونه هاقاچ سیب لبنانی /تو بخندی شکسته خواهد شد /قیمت پسته های کرمانی 

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥 

من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود و حتی توی تعطیلی های عید هم هستن. 

بیا اینم لینکش ایشالا مشکلت حل میشه 💕🌷

2456

من امروز بیدار شدم پیم دادم نامزدم ج نداد خوابیدم بیدار شدم زنگیدم ج نداد زنگیدم زنکیدم ج داد میدونستم خواب میمونه بیدارش کردم بعد رفتم دوش گرفتم رفتم بانک و پست بعدشم رفتیم بیرون سر ظهر بعدم رسونذم خونه دختر عمم رقص تمرین کردیم بعدشم غروب اومدم خونع

خدایا شکرت
من امروز بیدار شدم پیم دادم نامزدم ج نداد خوابیدم بیدار شدم زنگیدم ج نداد زنگیدم زنکیدم ج داد میدونس ...

یعنی حسابی خوش گذشت

غم های من ازاینجاشروع شدهمش هفت سال بودم روزی که پدرم منوگذاشت وتاابدرفت فقط باچشام نگاه میکردم همه گریه میکردن جزمن نمیدونستم چی شده بابچهابازی میکردم مدت هاگذشت ومن فکرمیکردم بابام رفته مسافرت یروزی رفتم سراغ مامانم وگفتم مامان پس چرابابام نمی یادازمسافرت دیگه مارومیخواد؟مادرم اشک توچشاش جمع شدگفت بابات دیگه رفت تواسمون دیگه هم نمی یادمنم رفته روپله هانشستم هوابارونی بودیادمه به اسمون نگاه کردم به خداگفتم اخه خداچراباباموازم گرفتی هنوزازش سیرنشدم باباموخوب نشناختم چجوری برم مدرسه ودوستام باپدراشون روببینم ولی من بدون پدراون روزکلی گریه کردم وفهمیدم دیگه بابام رفت کسی که بمیرددیگه برنمیگرددواین قصه ی غمناک بچگیم 😢😢
من مریضم با نامزد جان هم جایی نرفتم 😎😎

انشالله بزودی خوب شی 😘

غم های من ازاینجاشروع شدهمش هفت سال بودم روزی که پدرم منوگذاشت وتاابدرفت فقط باچشام نگاه میکردم همه گریه میکردن جزمن نمیدونستم چی شده بابچهابازی میکردم مدت هاگذشت ومن فکرمیکردم بابام رفته مسافرت یروزی رفتم سراغ مامانم وگفتم مامان پس چرابابام نمی یادازمسافرت دیگه مارومیخواد؟مادرم اشک توچشاش جمع شدگفت بابات دیگه رفت تواسمون دیگه هم نمی یادمنم رفته روپله هانشستم هوابارونی بودیادمه به اسمون نگاه کردم به خداگفتم اخه خداچراباباموازم گرفتی هنوزازش سیرنشدم باباموخوب نشناختم چجوری برم مدرسه ودوستام باپدراشون روببینم ولی من بدون پدراون روزکلی گریه کردم وفهمیدم دیگه بابام رفت کسی که بمیرددیگه برنمیگرددواین قصه ی غمناک بچگیم 😢😢
2714
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2712
2687