خونه ی اینا و دامادشون نزدیک بود و تقریبا جهیزیه رو همشو برده بودن خونه ی داماد اما حالا محض تعارف یه روز جاریا و خواهرشوهراشو دعوت گرفته بود که برین تو چیدمان نظر بدن یه روزم خواهرهای خودشو و با این که من خونم نزدیکشونه به من نگفت بیا با این که میدونن من همش تو خونه تنهام .....😐😐😐البته وقتی کامل شده بود و کل فامیلو گفته بود که بیان ببینن دو ساعت قبلش به منم زنگ زد منم رفتم و نشستم اونجا و اصلا بلند نشدم تاب بخورم و جهیزیشو ببینم کلا به جهیزیه دیدن اعتقاد ندارم ولی میخاستم اینا هم بدونن که برام مهم نیستن خیلی زودم پاشدم اومدم برا عروسی هم خیلی لباس شیک گرفتم و آرایشگاه گرون رفتم تا بفهمن من به خودم بیشتر از اونا اهمیت میدم ولی از دورن اعصابم خیلی خورده چرا این قدر بی معرفتن؟؟؟؟
دیروز جاریمو بعد مدت ها دیدم انقدر لاغر شده بود از خواهر شوهرم پرسیدم چطور انقدر لاغر شده، بهم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم گرفته، من که از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم لینکشو میزارم شمام شروع کنید تا الان که راضی بودم.