یه بار مستاجر ما رفته بود خونه یکی از فامیلای شوهر می گفت خودش منو تو کوچه دید قسم داد بیا منم رفتم می گه گفت بشین خونه من از سوپری چیزی بگیرم بیام می گه بعد نیم ساعت اومد میگه منم یکم نشستم بعد اومدم خونه اومن می گه از اون روز به بعد روزی 3 بار تل کرد سمیه خانم اون شلوار منو ندیدی اون روز اومده بودی خونه ما فلان جا گذاشته بودم تازه خریده بودم نی گه اخرش گغتم نکنه فک کردی من برداشتم می گه گفت اره که تو برداشتی زود بیار بده به شوهرت به همه می گم میگه به خدا قسم من برنداشته بودم قسمم خوردم گفت تو برداشتی میگه گفتم چند خریدی گفت فلان قیمت میگه رغتم پول رو دادم می گه همیشه باخنده میگه اگه تو برنداشته بودیش چرا پولشو دادی به همه هم گفت شوهرمم به جا دلداری من حق رو به اون داد منم به عنوان همیایه گفتم اشتباه کردی اون خر بود ادم نبود مهمون رو خونه تنها گذاشت رغت بی احترامی کرد تو باید جواب بی احترامی اون همراهش خونه رو ترک می کردی گفتم یعنی خواهرت می بره پول رو میده بهش ها