چند دقيقه پيش خواهرم زنگ زده بود عصبانى در حد چى😅
داشت تعريف ميكرد امروز معلم پسرش زنگ زده بهش كه بياين اينجا باهاتون بايد صحبت كنم
خلاصه خواهرم رفت ميگه ديدم معلمه رو كارد ميزدى خونش نميومد
معلمه تعريف ميكرد كه به بچه ها گفتم واسه انشا يه نامه به من بنويسين بهترينشو انتخاب ميكنم
بعد انشاى پسر خواهرمو داد دست مامانش
يه خط نوشته بود معلم بى شرف ازت بدم مياد😐😐
خواهرم ميگفت يعنى دلم ميخواست فقط برم بشينم خونه به حال خودم گريه كنم با اين تربيتم 😅😅😅