فردا چهار شنبه امتحان خیلی سخت دارم فقطم همین درسم مونده مدرکمو بگیرم
پریشب یکشنبه دعوت شدیم ب عنوان پاگشا خونه دایی شوهر. که مادر شوهر دستور صادر کردن بندازیم دوشنبه بریم من حال ندارم میخام استراحت کنم. کلی بحث کردم با شوهرم ک من امتحان دارم انگار ن انگار گفت باید بیایی نمیشه بندازیم روز دیگه بشین سه شنبه بخون
امروز خبرم نشستم بخونم شوهرم زنگ زده پاشو جمع و جور کن اماده کن خونرو مامانم زنگ زده گفته عمو اینا امشب میان خونتون( مادرشوهرم صبح خونمون بود میدونست امتحان دار)؟ هرچی گفتم امتحان دارم گفت زن عموم ناراحت میشه از اوناس ک یبار بگی خونه نیستم دیگه نیاد خونت شب بشین تا دو سه بخون
نشستم تا الان خوندم ن چیزی یادمه ن مغزم میکشه بخونم
واقعا چرا درک نمیکنن ادمو
الانم بهش میگم نزاشتی بخونم میگه ترم بعد بخون پولشو میدم
من سه ماه خودمو از زندگی عقب بندازم بخاطر چی