سلام دوستان.
ما برامون یه مستاجراومد منم بهش گفتم تنهام چون شهر غریبم باهم صمیمی بودیم اونم هی میگف بدون شما نمیتونم دلتنگ میشم دایم دخترش یا بالا بود یا دخترم میبرد پایین منو صدا میکرد برم خونشون منم میرفتم یکی دو دفعه هم بینمون شکر اب شد اونم خیلی حرفا بهم زد ولی بعد معذرت خواهی کرد منم گذشتم ...سه سال اینجان با اجاره خیلی ناچیز چون هی میگفتن نداریم...
ولی امسال شوهرش اومد صحبت کرد واسه سال بعد شوهرم گف خونه نیاز داریم بعدم دوباره سربچه ها بحثمون شد یه بحث خیلی کوچیک یه دفعه ورق برگشت حالا دوستم نه دیگه دلتنگ میشه نه دخترش دلتنگ میشه .شده یه غریبه اصلا انگار نه انگار ماباهم دوست بودیم.کلا رفتارش عوض شده.دخترش به دخترم گفته بود مامانم اجازه نمیده بیای دیگه خونمون.با اینکه کار شوهرم افتاده شهر دیگه حسابی تنهاییم.یعنی خوب خودشو نشون داد.امسال که بهش احتیاج دارم خودشم میدونه حسابی
همش میگ یعنی 3 سال ازم سواستفاده کرد؟چقدر سادگی کردم.باورم نمیشه بازبان منو بازی داد.یعنی بخاط اینکه جوابشون کردیم اینجوری میکنه.واقعا من مثل خواهرم میدونستمش