عید دعوتمون کرد،بعد گفت چون تازه از مسافرت برگشتم و خسته هستم نمیخواستم فعلا دعوتتون کنم ولی ب اصرار برادرت مجبور شدم.
بعد تو همون مهمونی وقتی داداش کوچیکم آخر شب اومد وقتی بهش گفتن شیرینی بیار،گفت بزار اونم بیارم تموم بشه خیالتون راحت بشه...
چی بگم خواهر؟؟؟