من 36 سالمه. دو تا بچه دارم. یکیشون 5 سالشه و اون یکی یه سالشه. دچار بیماری دوقطبی شدم وقتی 29 سالم بود. از هم پاشوند من رو مرگ مادرم. بعد از اون هر چقدر هم با دارو خواستم جلو برم نشد, زندگیم از هم پاشید, جدا شدم.پسرم دو سالش بود و من تو بحبوبه جدا شدن, پدرم رو از دست دادم. از طرفی روانپزشک برای پسرم تشخیص اوتیسم داد.
از هم پاشیده بودم.
با خواهرم زندگی میکردم و سعی کردم تا سرپا بشم باز. کلاس های کاردرمانی و گفتار درمانی و..... پسرم به طرز معجزه آسایی نجات پیدا کرد. هنوزم باورم نمیشه.
وقتی دوباره ازدواج کردم, دوباره باردار شدم و این بار بعد زایمان افسردگیم باز به اوج رسید.
پسرم چهارماهه بود که تصمیم گرفتم مبارزه کنم. چاق شده بودم. خموده, عصبی
سگ سیاه افسردگی تا استخون هام دندون هاش رو فشار میداد.
اسمم رو باشگاه بدنسازی نوشتم. و تو کلاس های بورس شرکت کردم. دکتر رفتم و الان خیلی بهترم.
هنوز هم افسرده ام اما باهاش میجنگم. یک روز من میبرم و یک روز اون. اما تسلیمش نیستم.
دارم خوش اندام میشم باز. از راه بورس درآمد خوبی دارم. احساس میکنم دارم پیشرفت میکنم. به پوستم و ظاهرم میرسم.
این همه نوشتم تا اگر اینجا کسی داره میخونه و افسرده است, تسلیم نشه.
اول قبول کنه و دوم مبارزه کنه. حرف بزنه راجع به افسردگیش و سعی نکنه تا خودش رو شاد نشون بده الکی. ورزش کنه و دارو مصرف کنه تا اون سگ هار رو تبدیل به یه حیوان خونگی کنه.
موفق باشید.