من اصلا طلا ندارم. بعد همه تو فامیل مون کلی طلا دارن منم خیلی خجالت می کشیدم.رفتم یه تک پوش بدل خریدم انداختم دستم. همه فکر میکنن طلاس. عذاب وجدان گرفتم ولی. احساس میکنم دارم کسی رو گول میزنم😢
در بدترین ما انقدر خوبی و در بهترین ما آنقدر بدی هست، که هیچکس نمیتواند از دیگری عیب جویی کند...
حرف ر رو مثل غ تلفظ میکنم .گفتاردرمان خوب نمیشناسم که برم اصلا عذاب میکشم و کسی نمیدونه چون اونها گوششون عادت کرده به صدای من اما کسی که تازه باهاش حرف میزنم متوجه میشه
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
به ظاهر از کسی گله ندارم ولی دلم از خیلیا پره.همش توی دلم میگم خدا جوابشونو بده ولی نمیتونم به رو بیارم.از یه عده بیش از حد متنفرم و تنفرم هم بی دلیل نیس،دلیلش ذات خراب اوناست که هرچی سعی کردم مهربون باشم باهاشون تا خجالت بکشن ولی نشد
تو مهمونی های قامیلی . دعوت های خونواده ی شوهرم.. توخونه.. مواقعی که تنهام... فکرم تو اون دنیاست.. همه فکر میکنن ساکتم و بخاطر حفظ حرمت حرف نمیزنم.. یا حیای خیلی زیاد... اما من فقط به بهشت و جهنم فکرمیکنم
شوهر من..محمدرضای من..محمدم..رضای من..کجا بروم وقتی سرزمین پهناور میان بازوانت را به اسمم زدی..کجا بنشینم وقتی سرم را به شانه هایت میفشاری....تا در حصار گیرند دستان تنومندت تن نحیف مرا..گوش به که بسپارم وقتی قلبت چنان مشت میکوبد بر سینه ات.. و فریاد میزند: عاشقتم♥💍🙊🙈. که را ببینم وقتی هرجا را مینگرم،تورا میبینم... کدام عسل کامم را شیرین کند وقتی شهد عشق تو را مینوشم...کدام هیبت قلبم را بلرزاند وقتی رگ گردنت سایه انداخته بر زنانگی هایم...چه شیرین است وقتی کلید میاندازی..و شروع میشود تپش این قلب بیقرارم..رسوایم میکند وقتی شتابان به سوی آغوش بازت پرواز میکنم..و جایی میان قلب بیقرارت، عطر تن من با عطر عرق تن تو یکی میشود... و فرشتگان خداوند لبخند میزنند..عاشقتم..شوهرم...🙊🙈💋💍♥🌹🐣.