ترم اخر بودم، از دو سال قبل دورا دور می شناختمش ولی در حد سلام و علیک یا ایمیل زدن.
بعد یک بار برای کتاب بیرون یونی قرار گذاشتیم و یکم صحبت کردیم و بعد خداحافظی و یه ماه بعدش زنگ زد و قرار شد با هم بیشتر اشنا بشیم و تو یه ماه به این نتیجه رسیدیم به درد هم می خوریم و اومدن جلو واسه اشنایی، بعد چون محرم و صفر بود موند تا بعدش و ما رفتیم خونشون واسه اشنایی و بعدش اومدن خاستگاری و ۸ ماه بعدم ازدواج کردیم. به سرعت برق و باد
قسمت باشه و بخواد جور بشه، میشه