توی تاپیکای قبلیم هستش قضیه طولانیه ..همسرم معتاده ومن پنجاه روزه قهرم خونه مادرم ..قرارشد داداشش و باباش ترکش بدن ک شوهرم هنوزم یک شب کارت میکشه اس ام اسش میاد این یعنی واسه هیچکسی مهم نیست مادرم زنگ زدب باباش وتاجمعه یعنی امشب وقت داد ک اگراومدن و شرط مادرمو قبول کردن ی فرصت برای بار اخر میده ب شوهرم .ک خبری نشد .شوهرم ک معلوم نیست کجاستو گوشیشم خاموشه ..منم غروب پیام دادم ب برادرشوهرم خیلیم باهم خوبیم .مثل خواهربرادریودیم .بهش گفتم که من میخام طلاقمو بگیرم و دیگ قید شوهرم زدم بهش گفتم بهش بگین اول من نظرم طلاق توافقیه وکلی حرف .ک بره ب شوهرمو مامان باباش بگه اینو ..اولش گفتم داداش حرف دارم باعات گفت بگوابجی بعدپیامام دیگ جواب نداد!!نمیدونم چرا؟ناراحتم ازش ک چراجوابمو نداد؟نظرشماچیه؟فکرم خیلی درگیره؟