با اجازه استارتر.لطفا واسه تاپیک آخرم گزارش بزنید.هر کس زد لایک کنه واسش صلوات میفرستم
عزیزم منم شوهرم مدتی با دختر عموش بوده و روز اول هم بهم گفت واسه عروسیمونم اومد مشکل نداشته باش باهاش
دختر عموش با اینکه نامزد داشت کل عروسی غمگین بود من اصلا محلش نذاشتم
دیگه تحمل کن دیگه وقتی از اول میدونستی
اون مادر و دختره چه بيغيرتن كه ميان
درستش اينه دعوتشون نكنن
دعوت هم كردن احتمالا اونا خودشون نميان
اومدن هم خانمي عين خيالت نباشه
انقدر دورت شلوغه كه ياد اونا نميفتي
تو سرت بلند باشه
اونان كه سر خورده هستن
من ميگم نميان
خب وقتی حساسی از اول باید تجدید نظر میکردی
الان چاره ای جز تحمل نداری
خب حالا بیان چی میشه مگه .شوهرت تورو ول میکنه اونو میگیره .شما عروسی تمام .توعروسیتم همه نگاه‌ها به شماست کاری نکن ضایع بازی بشه آبروی خودت بره .مهم اینکه شوهرت تورو میخواد
خب عزیزم پس بی خیال باش سخته ولی خب کاریه ک شده شبتوبخاطراون خراب نکن تازه اون بایدحسادت کنه بهت چون توباداری ازدواج میکنی باشوهرت هی ب شوهرتم نگووحرفشونزن اینجوری خودتوضعیف نشون میدی وشوهرت فکرمیکنه توحس میکنی ازت سرت بوده اون دختره...پس بروزنده اصلامهم اینه ک داره باتوازدواج میکنه
چرا جدا شدن نمیدونی؟
شاید مادرش گفته میخوادتو همه مراسما باشه تاثابت کنه از این خانواده ناراحت نیست.و دوستانه رفتار کنه
